واکنش متفاوت روزنامه خوزستانی به پخش سریال غربت و حواشی بوجود آمده

واکنش متفاوت روزنامه خوزستانی به پخش سریال غربت و حواشی بوجود آمده

مروری بر سریال غربت و حواشی پیرامون آن

نگاهی شتابزده به غربتی که هنوز کامل نشده!

*شهرام گراوندی

سه قسمت سریال غربت را تماشا کردم. اصولن از سینمای ایران بجز معدود آثار برخی کارگردان‌های درجه یک لذت نمی‌برم. سریال‌های ایرانی را هم بجز چند سریال خوش‌ساخت و مبتنی بر تحقیق و پژوهش درست و حسابی نظیر: هزاردستان ‌و روزی روزگاری و امام علی (ع) یا مختار دنبال نکردم و نمی‌کنم.‌

چرا، پیش آمده که به توصیه و سفارش عزیزی، رفته‌ام یک سریالی را تماشا کنم و در همان قسمت اول یا دوم رهایش کردم، چون متوجه شدم به سریال آب بسته‌اند و یا بازی‌ها و یا سوژه خیلی چیپ و دم‌ دستی و شعار زده است.‌

غربت را هم اگر حال و فضای تبلیغاتی این یکی‌ دو روز نبود، تماشا نمی‌کردم. ولی کردم. رفتم سه قسمتی که پخش شده را تهیه کردم و نگاه کردم.

این یک.‌

 

همه‌ی عزیزانی که مرا می‌شناسند، یعنی شهرام گراوندی را می‌شناسند، می‌دانند چقدر عاشق ایرانم و‌ چقدر عاشق خوزستان و چه عشق و علاقه‌ای بخصوص به قوم عزیز عرب و فرهنگ عرب ‌و زبان عرب و شعر و ادبیات عرب و دوستان عرب خودم دارم.

اصلن یک جاهایی آنقدر شورش را در آوردم که خیلی‌ها آلبوم‌های عبدالحلیم حافظ ‌و ام ‌کلثوم و فیروز و فرید عطرش و یک عالمه کتاب درجه یک از نوال سعداوی و نجیب محفوظ و نزار قبانی و نازک‌الملائکه و عبدالوهاب بیاتی و که و که و که به من هدیه داده‌اند و مرا رهین محبت خود کرده‌اند.

این را نوشتم که هیچ پدرسوخته‌ای یک ذره گمان باطل به سرش خطور نکند که خدای نکرده من ِ شهرام گراوندی حتا یک ذره نسبت به قوم عرب زاویه دارم‌. من عاشق قومیت عرب و عرب‌های ایرانی هم‌وطن خودم هستم.

این دو.

 

سریال “غربت”، همان طور که پیش‌بینی می‌کردم یک سریال باسمه‌ای است. یعنی نیاز نیست تمام قسمت‌های سریال پخش شود تا در آخر کار متوجه بشوی چه عمر باارزشی از تو تلف شده که وقت گذاشتی و این سریال را تماشا کردی. همین سه قسمت برای بد آمدن و توی ذوق خوردنت کفایت می کند. بازی ها گل درشت و تصنعی؛ شخصیت ها متعدد و پردازش شخصیت ها بسیار ضعیف است؛ یعنی بعد از سه قسمت هنوز متوجه نمی شوی این همه دختر از کجا و چرا گرد هم آمده اند! نمی فهمی چرا بدمن داستان بدمن است و چرا این قدر شلوغش می کند تا خود را مثل قهرمان های مارول شکست ناپذیر معرفی کند! چرا نیروی انتظامی در این سریال هیچ شباهتی با نیروی انتظامی مقتدر و رسمی و منظم ندارد! چرا سعی کرده اند چهره های بازیگران را زیر گریم سنگین خفه کنند! چرا گریم ها اینقدر غیرواقعی و چرا دخترها اینقدر زشت هستند! یعنی هر کسی در حاشیه ی شهرهای بزرگ _ و اینجا در سریال غربت، در حاشیه ی شهر تهران و نزدیک خطوط راه اهن سراسری _ زندگی می کند، چهره ای کریه و زشت دارد؟! اینها ایرادهای برجسته ای است که به سریال تا همین جای کار می شود گرفت.

داستان سریال در حاشیه ی تهران می گذرد. محیطی متعفن و سراسر زشت و پر از نکبت و ادبار. پر از تراخم و لک و پیس و بیماری و اعتیاد و بداخلاقی و فساد و دزدی و هیزی و هر فعل منفی که به ذهنت خطور می کند. آدم های قصه – سریال از سراسر وطن در این نکبت آباد گرد هم جمع شده اند. از شمال و جنوب و شرق و غرب کشور. یعنی هیچ اصراری و یا مقصودی بر اینکه الزامن از یک قوم و یا روی افراد یک قوم تمرکز شده باشد، نیست. هرگز چنین چیزی از سریال برداشت نمی شود. هدف کارگردان هم هر چه بوده ، این نبوده که چهره ی یک قوم را مخدوش کند. همه اینجا مخدوشند. همه درب و داغان هستند. از زن و مرد و کر و لال و کور و بینا.

قاچاق و دزدی محور داستانی است که در حاشیه می گذرد. من با تماشای سریال یاد سالهای واپسین دهه ی شصت اهواز و منطقه ی چهارصد دستگاه افتادم. یعنی ما چنین محیطی را در تاریخچه ی شهر خودمان داشتیم. که بعدها البته پاکسازی شد و چهره ی این منطقه شکل آبرومندی به خود گرفت. و اکنون نمی دانم واقعن که آیا در جنوب تهران و یا در حاشیه ی شرق تهران چنین پدیده ای و چنین وضعیتی وجود دارد یا نه. نمی دانم. اطلاعی ندارم.

در فیلم ها و اصولن سینمای ناتورالیستی مثل ادبیات و دیگر شاخه های این مکتب، هر چه به چشم می آید تلخ و پلشت و زیان بار و آزاردهنده است. فیلم درجه یکی داریم به نام ” آبادانی ها ” ساخته ی کیانوش عیاری به سال ۱۳۷۱٫ فیلمی باشکوه و خوش ساخت و عالی که جزو بهترین های سینمای ایران است. در این فیلم هم هر چه هست در حاشیه ی تهران می گذرد. فقر و فلاکت جنگ زده هایی که دارند تلاش می کنند عزت خود را نفروشند و آبروی خود را پاس بدارند. در منتهای فقر غوطه می خورند ولی با امیدهای توسری خورده برای زندگی تلاش می کنند. در فیلم ” دزد دوچرخه ” ویتوریو دسیکا نیز همین است. اصلن سینمای ناتورالیستی بزرگترین الگویش همین فیلم است. بروید ببینید. ببینید و بعد قضاوت کنید که هیچ سینمایی و هیچ فیلمی و هیچ سریالی به قصد اهانت به هیچ قشری و هیچ گروه و دسته و قوم و تباری ساخته نمی شود. نباید رگ گردن کلفت کرد و به صرف وجود یک کاراکتر در یک نقشی که گویش فلان زبان و یا چهره ی فلان قوم را دارد، هر اتفاقی که برای کاراکتر افتاده را به یک قشر وسیع و یا یک قوم و یا فرهنگ منتسب کرد. وقتی سریال ” پایتخت ” هم ساخته شد، در همان قسمت های اول و دوم ، ناگهان نماینده های کم دانش و یا فاقد سواد سینمایی مازندران، سردمدار جریان سازی و موج سواری شدند که به مازنی ها توهین شده. در سریال ” پس از باران ” هم همین اتفاق افتاد و گیلانی ها بهشان برخورد. در یک کاریکاتوری که در روزنامه ایران چاپ شد و هرگز بنا نبود تعبیر به اهانت به ترک های کشور شود، نماینده های مجلس وقت میدان دار اعتراض شدند. آن موقع ها اینترنت مثل الان گسترده نبود. صدا به صدا نمی رسید. فقط تریبون های مجلس روشن بود. و چهار روزنامه با امکانات دولتی. و روزنامه های بخش خصوصی هم توان و میدان مانور نداشتند. روزنامه ایران ناچار شد عذرخواهی کند. در حالی که ضرورتی نداشت.

کتابی از یعقوب یادعلی متولد ۱ خرداد ۱۳۴۹ و درگذشته به تاریخ ۳ اسفند ۱۴۰۰ منتشر شده بود به نام آداب بی‌قراری که برنده ی بهترین رمان دوره ی پنجم جایزه ی هوشنگ گلشیری هم شد. یک سال پس از انتشار رمان آداب بی‌قراری ، یعقوب یادعلی به جرم توهین به قوم لر بازداشت شد در حالی که خود او بختیاری بود. چند نفر از همکاران یادعلی که او هم کارمند صدا و سیمای مرکز یاسوج بود به دلایلی که مشخص نیست، بخش هایی از متن کتاب را با این ادعا که در این کتاب به قوم لر و به طور مشخص به زنِ ایلیاتی توهین شده است، نخست در اداره محل کار و سپس در شهر پخش کردند. پیرو این واکنش، نهادهای مربوطه نسبت به موضوع حساس شده و پس از چند جلسه بازجویی، او را به زندان انداختند. این اتفاق سرآغاز فروپاشی عصبی این نویسنده ی خوش ذوق شد و بعد هم در غربت جان سپرد. از این دست نمونه ها، در تاریخ ایران معاصر زیاد داریم. و همیشه هم دامن زدن به آنها بجز ضرر و زیان عمومی به ساحت فرهنگ و پیوستگی های قومی و اجتماعی شهروندان سراسر شهرهای ایران زمین هیچ دستاورد مثبتی در پی نداشته است.

فهم ما از هنر زمانی که در یک وضعیت بحرانی به سر می بریم، کاهش می یابد و دیدگاه ما تنگ و سلبی و به قول دکتر کزازی ” بازگیرانه” می شود. اگر نخواهیم مقوله ی هنر را از سیاست زدگی و موج سواری های مصلحتی اصحاب سیاست جدا کنیم، آن چه آسیب می بیند، رشته های نازک و شکوفای فرهنگ ماست.

و در آخر؛ سریال غربت، سریالی از نظر محتوا و پردازش، ضعیف؛ اما فاقد هر گونه سویه و منظور اهانت آمیز به هر فرد یا گروه یا قشر یا قوم است.

۳ شهریور ۱۴۰۳

اهواز

درباره نویسنده

1359مطلب نوشته است .

نوشتن دیدگاه

شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .

طراحی شده توسط هاست لاین