روایت زندگی ۴ دختر دم بخت با مادری تنها/ پسری که می خواهد پدر شود

روایت زندگی ۴ دختر دم بخت با مادری تنها/ پسری که می خواهد پدر شود

1786915
مادری گفت: در گوشه ای از پایتخت خانواده ۹ نفره ای زندگی می کنند که پدر خانواده در زندان است و ۴ دختر دم بخت برای تامین معاش و جهیزیه تلاش می کنند اما بزرگترین مشکل فعلا تامین سرپناه است.

کمی با گشت و گذار در میان بازار آن هم تنها با ۶۰ دقیقه سئوال و جواب قیمت یک جهیزیه کوچک ایرانی دستتان می آید. چیزی حدود ۱۰ تا ۱۲ میلیون تومان! حالا فکرش را بکنید مادر ۴ دختر باشی و سرپرست خانواده هم زندان باشد. دخترها همه در سن ازدواج و ۲ دخترت هم عقد کرده اند! تصورش سخت است اما در این بین خانه هم اجاره ای باشد و باید بزودی آن را تخلیه کنید و متاسفانه مادربرگ هم به دلیل بیماری روی تخت فلزی خانه نیازمند مراقبت است!

این داستان تلخ واقعیت دارد. خانه قدیمی و اجاره ای در گوشه ای از جنوبی ترین منطقه تهران تنها سرپناه یک خانواده ۹ نفره است. خانواده ای که سرپرست آن به دلیلی در زندان بوده و تنها مرد خانواده پسرک بازیگوش ۱۲ ساله ای است که حالا درس و مدرسه را هم رها کرده! وقتی هم می گوییم چرا؟ پاسخ می دهد: « می خواهم کار کنم!»
1787026

مثل همیشه با کمک خبرنگاران سبد ارزاقی تهیه کردیم تا دست خالی نباشیم. البته پیدا کردن آدرس خانه سخت بود و تصور نمی کردیم در انتهای آن کوچه اصلا خانه ای باشد. تا اینکه بالاخره خود مریم خانم مادر خانواده به استقبال ما آمد. ماجرای حضور ما هم شاید شنیدنی باشد. جشن گلریزان انجمن حمایت زندانیان مرکز در ماه رمضان امسال تعداد زیادی از خانواده زندانیان از خبرنگاران خواستند تا از وضعیت زندگی آنها هم گزارش تهیه کند و یکی از این خانواده ها مریم خانم بود. دخترش می گفت: مادرم یک بار تماس گرفت شما پاسخ ندادید و گفت: خبرنگار هم نمی تواند برای ما کاری کند و همه دنبال کار خودشان هستند. من هر روز برای شما پیامک می زدم که ما را فراموش نکنید و حتما برای گزارش تشریف بیاورید تا اینکه یک روز پاسخ دادید امروز می آیم.

نمای بیرونی خانه نشان می داد اوضاع خوبی ندارد. دیوارها ۲۰ سالی بود که رنگ نشده و سقف خانه هم نمناک بود. لامپ ۱۰۰ قدیمی، کابینت های زنگ زده آشپزخانه، یخچال کوچک، پرده توری بجای درب دستشویی، برچسب های فانتزی دخترانه روی دیوار، روفرشی قدیمی که آبروی فرش پوسیده را نگه می داشت و دراور چوبی خسته با آینه ای تار نظرت را جلب می کند. خانه بالا و پایین نداشت و هرجا می توانستی جلوس کنید! ابتدا دخترها خجالت می کشیدند کنار مادر باشند اما با اصرار ما همگی آمدند تا در روایت داستان زندگی مادر شریک شوند.

1787024
همه دختران من!

از دخترها سئوال کردیم مادر گفت: سمیرا ۳۲ سال دارد و ازدواج کرده و سهیلا هم ۳۱ ساله است که فعلا در یک کارخانه تولید دستمال کاغذی با حقوق ۷۰۰ هزار تومان کار می کند. الناز دختر سومم ۳۰ ساله است که عقد کرده و قرار است با دختر کوچکم زهرا که ۲۱ سال دارد برای فروشندگی در مغازه بروند. یک دختر دیگر هم دارم که نسیم است و ۲۷ سال دارد که به زودی مراسم عروسی آنها برگزار می شود. تنها پسرم هم امیرعلی ۱۲ ساله است.

آقای خبرنگار روزگار ما سخت است ….

مریم خانم می گفت: همسرم چند سالی است در زندان به سر می برد و به دلیلی باید ۸۰ میلیون تومان تاوان بپردازد و شاکی پرونده هم برایش اهمیت ندارد. روزگار ما سخت است… و سخت تر اینکه دو داماد دارم که هنوز عروسشان را به خانه نبرده اند اما هزینه زندگی ما را می پردازند. سخت است چون امیرعلی می گوید نمی خواهم دیگر درس بخوانم و گاهی بدون اجازه ما دستفروشی می کند. آقای خبرنگار روزگار ما سخت است چرا که نیمی از صورت نسیم که به زودی عروس می شود فلج شده و راهی برای درمان نداریم. مادرم هم به دلیل مشکل کمر عمل کرده و در خانه ما زندگی می کند. مسکن مهر ثبت نام کردیم و حالا می گویند باید ۱۵ میلیون تومان دیگر بدهید که نداریم!

وقتی «الناز» جهیزیه اش را به «نسیم» می دهد

کمی گریست تا شاید بتواند بدون بغض در مقابل دخترانش صحبت کند. از دخترها در مورد حال و روزشان سئوال کردیم. می گفتند: چند سالی است فامیل با ما رفت و آمد نمی کنند انگار کل خانواده زندانی مجرم هستند. ۱۵ میلیون تومان را چند سال با هزار مشکل تامین کردیم تا جهیزیه الناز را کامل کنیم اما حالا عروسی نسیم است و الناز جهیزیه اش را به نسیم داد تا به خانه بخت برود.

غیر از دامادها یارانه ها و مستمری ماهانه ۷۰ هزار تومانی کمیته امداد کمک خرج خانواده شده …. با مزاح سئوال کردیم برنامه غذایی این هفته در آشپزخانه مامان چی بود؟ خندیدند و گفتند: آنقدر سیب زمینی آب پز و کوکو خوردیم فکر کنم رگی دیگر نمانده ….

با اینکه تحت پوشش انجمن حمایت زندانیان مرکز هستند اما مستمری نمی گیرند. پول قبض برق هم ۵۰۰ هزار تومان آمده بود که به گفته مریم خانم: مامور برق وقتی دید اوضاع چگونه است فعلا به آنها برق موقتی داده…
1787050

زندگی در زادگاه هادی ساعی

نکته جالب این بود که خانه ای که آنها فعلا مستاجر آنجا هستند محل تولد قهرمان جهان هادی ساعی است که البته سال های قبل فروخته شده اما مریم خانم می گفت: برای هادی ساعی این خانه هنوز ارزش دارد و یکبار هم گفتیم به ما سر بزنید.

اخبار کوتاه از وضعیت خانواده

مادر دو هفته یکبار به ملاقات همسر به زندان بزرگ تهران می رود. دخترها همچنان دنبال کارند تا هزینه خانه تامین شود. اوضاع آشپزخانه و لوازم خانه هم خوب نیست. خانه هم در حال خراب شدن است و تنها ۶ میلیون تومان پول پیش دارند و باید ماهانه ۱۳۰ هزار تومان کرایه بدهند. از پذیرش خواستگار هم جلوگیری می شود چون پایش به خانه برسد پس می زند. جهیزیه هم فعلا موجود نیست. غذای روزانه سیب زمینی و پیاز و نان و سبزی در برخی مواقع گاهی برنج اضافه می شود. حالا … شاید دست خدا این بار با نگاه خیرین گره گشای این خانواده شود.

درباره نویسنده

7522مطلب نوشته است .

نوشتن دیدگاه

شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .

طراحی شده توسط هاست لاین